printlogo


جهاد در جهاد

سید علی موسوی حسب استاد حوزوی در یادداشتی کوتاه نوشت:
وَجاهِدوا فِي اللهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجتَباكُم...۷۸حج
و در راه خدا جهاد کنید، و حقّ جهادش را ادا نمایید! او شما را برگزید...
{{ جهاد در جهاد }}
اگر سراسر ظرف عُمر را به لحاظ منطقی، یک عامّ لحاظ کنیم و حوادث روزگار را خاصِّ در دلِ این عامّ، باید ببینیم در این ظرف زمان به کدام سو در حال حرکتیم!
منطقی‌ها وقتی دو مفهوم را کنار هم قرار می دهند از رابطه‌ی آنها چهار نسبت به دست می آورند که یکی از آن ها «عامّ و خاصِّ مطلق» است یعنی یک مفهوم عامّ و دیگر مفهوم، خاصّ است.
و این یعنی شمولیّت یکی بر دیگری و دیگران و از طرفی شمولیّت طرف مقابل فقط بر بخشی از مفهوم اوّل.
مرحوم شیخ محمد بن حسن حُرّ عامِلی در باب الجهاد وسائل آورده است ؛
أَنَّ النَّبِيَّ ص بَعَثَ بِسَرِيَّةٍ فَلَمَّا رَجَعُوا قَالَ مَرْحَباً بِقَوْمٍ قَضَوُا الْجِهَادَ الْأَصْغَرَ وَ بَقِيَ الْجِهَادُ الْأَكْبَرُ قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ ص وَ مَا الْجِهَادُ الْأَكْبَرُ قَالَ جِهَادُ النَّفْسِ.
امیرمؤمنان علی «ع» فرمود؛ رسول خدا «ص» گروهی را  برای جنگ فرستاد هنگامی كه بازگشتند فرمود خوشا به حال کسانی كه جهاد اصغر را انجام دادند و جهاد اكبر بر آنان باقی مانده است گفته شد ای رسول خدا جهاد اكبر چیست؟ فرمود جهاد و پیكار با نفس.
پس ما یک جهاد عامّ و کلّی داریم که سراسر عُمر را فراگرفته و لحظه‌ای ترخیص ندارد و در این جهاد ممکن است رویدادهای خاصّی از جمله جنگ ها و مبارزه هایی با اَهریمنان و ظالمان با هر اِیده و اندیشه‌ی التقاطی و یا در هر جغرافیای سیاسی که بوده باشد، رخ دهد.
جهاد عامّ گستره دارد و همه شئونات زندگی را در بر می گیرد ولی جهاد خاصّ که در روایات عنوان اصغر را به خود گرفته است خود شأنی از این شئون عامّ است. و امکان ترخیص و جایگزین در آن هست.
پس جهاد عامّ یا اکبر که همان جهاد النّفس است پیکارهای خارجی را هم در بر می گیرد چرا که جهاد با نفس با وجود تکلیف به پیکار خارجی، بدون ادای آن تکلیف، ناشدنی است.
امّا بعد
شاید عدّه ای حاج قاسم عزیز را به جهاد اصغر یا همان مبارزه با دشمنان خارجی و برونی بشناسند که البتّه این، شناختی درست است و ناقص.
اگر کتاب عُمر و زندگی حاج قاسم را تورّق کنیم می بینیم که انسانی بود به ثبوت رسیده، یعنی کوهی استوار که لا تُحَرِّکُه العَواصِف بود.
از عزیزی فرزانه که خاک جبهه و جنگ قدم آشنای اوست، نقل می کنم که می فرمود ؛ حاج قاسمِ دهه‌ی هشتاد و نودِ سپاه قُدس همان حاج قاسمِ نسخه‌ی دهه‌ی شصت سپاه ثارالله است البتّه با بالندگی بیشتر.
چرا که کسانی که از قبل با ایشان آشنا بودند وی را یک انسان صادق، زُلال و مُخلص می شناختند.
نه صرفاً یک رزمنده‌ی مقابل بعثی یا داعشی...
بودند کسانی که بودند!! ولی نماندند که نماندند!!
و رفتند دنبال سهم خواهی و مطالبه سهمیّه از سفره و مائده‌ی پُر عائده‌ی انقلاب...
که البتّه تکرارِ تاریخ است و قصّه‌ هم، قصّه‌ی طلحه و زبیر...
او نگاهش طُعمه ای نبود همچون اَشعث بن قیس ها.
او قاسم بن حسن است مُجاهدی نستوه، که با رشادت ها و خُلوصش مُجتبای حقّ گشت.
آری
او رزمنده ای بود در میدان حضور و مُخلصی بود در میدان نبرد او مَرد بود، جوان نبود امّا جوان مَرد بود و البتّه از نیروی جوانی هم بی بهره نبود.
و نائب الامام الغائب، اَلقائد الرائد او را با نشاط می دانست و فرموده بود : اگر حیات دنیوی او به سر نمی رسید و کار دست ما بود او در کار خود باقی می ماند.
آری
او فُصوص نخوانده بود ولی بارها و بارها زیر باران تیرها فصّ عصمتیّه فاطمیّه را دیده، و لمس کرده بود و البتّه جبهه را محضر او می دانست.
و در آخرین فاطمیّه ناسوتی اش سخن از مهمانی حضرت مادر «س» ، یعنی آن مَلیکه‌ی مُلک و ملکوت داشت
و به راستی او که بود!؟ به راستی او که بود که حکیم امین خراسانی در آن نماز، و حکیم عبدالله طبرستانی در آن سخن و درس، آن طور برای او مُویه می کنند!!؟؟
اگر چه حضورش همچو برق خاطف بود و پَر کشید ولی آثار وجودی‌اش همچنان فعّال است و پُر برکت تا یوم وقت المعلوم.
نهم دیماه برای او یک روز نبود بلکه ۳۶۵ روز بود او لبّیک گوی «أینَ عمّار» بود همان زمان که غُبار غلیظ فتنه بر سر و صورت‌ها نشسته بود.
آری
او نافذ البصیرة بود و از هادی و امام خود، درس بصیرت را خوب فرا گرفته بود.

آری آری
او یک نفوذی بود...!؟ بله درست خواندی !
او یک نفوذی بود! امّا یک نفوذی از طرف خدا برای حضور در بازار مشغولیّت قلبها و روزمرّگی‌ها...
و همین شد که او،
سردار محبوب و معطّر قلب‌ها شد.
روحش شادمان
نامش   جاودان
راهش بی پایان
والسّلام


آدرس مطلب http://serajonline.com/newspaper/page/551/1/5929/0